بهزاد زادعلی‌اصغر
ملی‌پوش فوتبال پنج نفره گفت: آرزویم این است که یک روز رهبرم را از نزدیک ببینم و دست ایشان را ببوسم.


به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم، درخشش در پارالمپیک 2016 ریو، به ثمر رساندن یک گل انفرادی زیبا مقابل مراکش، دریافت لقب مسی فوتبال نابینایان از سوی رسانه‌های خارجی، کسب مدال نقره و تشویق از طرف تماشاگران برزیل، همگی به خوبی ارزش کار بهزاد زادعلی‌اصغر را نشان می‌دهد.

فوتبالیست نابینای 28 ساله اهل تبریز حرکت در پله‌های ترقی در این رشته را از 10 سال قبل آغاز کرد و حالا به گفته خودش به پایان خط در عرصه ملی رسیده است. زادعلی اصغر که از سه سالگی نابینا شده، با حضور در خبرگزاری تسنیم، هم از مسئولان گلایه کرد و هم از آرزوهایش سخن گفت. وی همچنین توسط مدیران ارشد مجموعه تسنیم مورد تجلیل و تقدیر قرار گرفت. متن گفت‌وگوی خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم با بهترین بازیکن تیم فوتبال پنج نفره ایران به شرح زیر است:

* در ابتدا کمی بیشتر از خودت بگو.

28 ساله و متولد و بزرگ شده تبریز هستم. 10 سال است که فوتبال رو شروع کرده‌ام و در ریو دومین حضور در پارالمپیک را تجربه کردم. در دوره قبلی در 2012 لندن در رده ششم قرار گرفتیم، اما در ریو با دعای مردم و لطف خدا نایب قهرمانی شدیم و این مدال رو برای ایران کسب کردیم.

* نابینایی‌ات مادرزادی است؟

خیر، سه ساله بودم که نابینا شدم. ماجرا از این قرار بود که در آغوش یکی از خواهرانم بودم. خواهر دیگرم می‌خواست مرا در آغوش بگیرد که به زمین افتادم و به عصب چشم‌هایم آسیب رسید و نابینا شدم.



* برخوردها با تو در جامعه چگونه بوده است؟

متاسفانه برخوردها جالب نبود و بیشتر مردم درکی از معلولان نداشتند و در واقع فرهنگ برخورد با این قشر خاص جالب نبود. البته اخیرا از طریق رسانه اطلاع‌رسانی خوبی در این باره شده و اوضاع کمی بهتر شده است. به هر حال قبلاً خیلی اذیت می‌شدم.

* چه شد که به سمت ورزش گرایش پیدا کردی؟

دوم یا سوم ابتدایی بودم که مسیر اصلی‌ام شکل گرفت. در مدرسه یک ورزشکار داشتیم که دونده بود. یک‌بار از او تجلیل شد و مدال بر گردنش انداختند. همه دانش‌آموزان، او را تحویل می‌گرفتند و من هم به او علاقه‌مند شدم. یک روز با این ورزشکار رفتم و این کار حتی باعث نگرانی خانواده‌ام شدم، اما مربی نگذاشت با او بدوم. فریادهای مربی در هنگام تمرین با این ورزشکار رویم تاثیر گذاشت و این در حالی بود که خانواده‌ام مخالف بیرون ماندن من از خانه با توجه به شرایط خاصم بودند. به هر حال پدر و مادرم را آرام آرام راضی کردم و وارد فضای ورزش شدم.

کارم در ورزش را از دوومیدانی شروع کردم. در ابتدای در دوهای استقامت 5 و 10 هزار می‌دویدم. فردی به نام آقای دستیار در فدراسیون نابینایان بود که یک بار برای استعدادیابی در دوچرخه‌سواری به تبریز آمد. در حضور آقای دستیار، توپی را که جلوی پایم بود، محکم شوت زدم و شیشه یک پنجره شکست. او اسم مرا به خاطر این اتفاق در خاطرش داشت و در زمان استعدادیابی فوتبال پنج نفره در تهران شخصا به هیئت تبریز گفته بود که مرا به تهران بفرستند.

* مسیر حضورت در تیم ملی چگونه شکل گرفت؟

8 سال است که در تیم ملی هستم. در سال 87 تست استعدادیابی برگزار شد، چون قرار بود در سال 88 اولین المپیاد نابینایان برگزار شود. آن، اولین حضور فوتبال پنج نفره در المپیاد بود.

* از فینال پارالمپیک بگو؛ جایی که فاصله کمی با مدال طلا داشتید، اما در نهایت نایب قهرمان شدید.

برزیل خیلی قوی بود، البته ما هم خوب بازی نکردیم. فینال در کشور میزبان بود و تماشاگر و جو بازی هم تاثیرگذار بودند. در بازی با آرژانتین همه توان‌مان را به کار گرفتیم و فرصت برای ریکاروری مناسب برای فینال نبود. به هر حال این تیم پتانسیل دارد که برزیل را شکست بدهیم.

* در فینال هم چندین بار مصدوم شدی، اما هر بار به زمین بازگشتی.

از رو نمی‌رفتم، چون می‌دانستم پارالمپیک و فینال این بازی‌ها دیگر برایم تکرار نمی‌شود. مصدومیت در فوتبال ما زیاد و اذیت کننده است، اما به نظرم وقتی عهدی بسته می‌شود، باید تا پایان پای آن عهد ماند. خوشبختانه همه زحمت کشیدند و توانستیم این مدال بزرگ را کسب کنیم.

* جزو محبوب‌ترین‌های کاروان ایران در پارالمپیک ریو بودی. تشویق شدن در فینال از سوی تماشاگران برزیلی چه حسی داشت؟

این حس خوبی بود و احساس می‌کنم آن انرژی که گذاشته بودم، تماشاگران را تحت تاثیر قرار داده باشد. پارالمپیک جای کوچکی نیست. برایم مهم است که بگویند من ایرانی هستم. تا الان در ایران چنین تماشاگرانی ندیده‌ام. در داخل ورزشگاه مرا با اسم کوچک صدا می‌کردند. به نظرم تماشاگران برزیلی یا فوتبال ما را خوب می‌شناختند، یا اینکه درک بالایی از فوتبال دارند. در مجموع شناخت آنها از زمینه فوتبال خیلی عالی است. مرا در فینال خیلی تشویق کردند.



* فینال پارالمپیک برایت تکرار شود، این بار آیا کار متفاوتی خواهی کرد؟

البته پارالمپیک برایم دیگر تکرار نخواهد شد، چون این آخرین حضورم در این بازی‌ها بود. قرار است روز 23 مهر در جدال با تیم ستارگان ایران از فوتبال ملی خداحافظی کنم.

* خداحافظی از تیم ملی در 28 سالگی زود نیست؟

خیر، احساس می‌کنم الان بروم، بهتر است.

* به تو لقب مسی داده شد. خودت را در فوتبال نابیانایان با او مقایسه می‌کنی؟

او بازیکن خاصی است و خوشحالم به من مسی گفتند. دریافت این لقب خیلی ارزش داشت، چون دلیل خاصی برای این کار داشتم. مسی قبل از هر بازی می‌گفت که فکر می‌کند قرار است اولین بازی‌اش را پیش‌رو داشته باشد. من هم وقتی داخل ورزشگاه می‌روم، آن «بهزاد»ی که از خودم تجسم دارم را داخل رختکن می‌گذارم و یک اسکلتی از مردم ایران تصور می‌کنم که در زمین بازی حضور دارند. بر همین اساس باید آن نتیجه‌ای که مردم ایران دوست دارند را انجام بدهم. به نظرم لقب مسی برای مردم ایران بود.

* در فضای مجازی حمایت ویژه‌ای از تو شد.

مردم کامنت‌های خوب و پرانرژی برایم می‌گذاشتند که این‌بار در پارالمپیک ریو خیلی فوق‌العاده بود، البته از یک بُعد خیلی ناراحتم؛ از این بُعد که چرا من و امثال من چهار سال یک بار به تصویر کشیده می‌شویم؟ چرا باید ایران را رها کرده و به ترکیه بروم؟ ترکیه در پارالمپیک پنجم شد و ایران دوم، این واقعا جای سوال نیست که چرا باید به کشوری که تیمش در پارالمپیک پایین تر از ایران قرار گرفت، بروم؟ این حرف اذیتم می‌کند. اگر ترکیه دوم می‌شد، دلم این قدر نمی‌سوخت. چرا مسئولان توجه نمی‌کنند؟ با توجه نکردن آنها، نایب قهرمان شدیم، اگر توجه می‌کردند، چه‌کار می‌کردیم.

همه برزیلی‌ها، بازیکنان خود را به اسم کوچک تشویق می‌کردند. این شرایط چند بار هم برای من ایجاد شد. من ایرانی‌ام و افتخار می‌کنم اما در برزیل به اسم کوچک صدا کردن نشانه کسی است که ایرانی بودن خود را نشان داده است. امیدوارم مسئولان کامل نگاه کنند و بفهمند چه‌کار بزرگی کرده‌ایم. ما الان زمین اختصاصی، اسپانسر و حتی لیگ حرفه‌ای نداریم. اینها باعث می‌شود که بازیکنان از صحنه فاصله بگیرند.



* از مسئولان تبریز هم ناراحتی؟

مسئولان ما در استان خیلی بد رفتار می‌کنند. واقعاً گله‌مند هستم و دلم پر است. دیگر بازیکنان تیم ملی در سایر استان‌ها استخدام رسمی شدند، در کرمان آپارتمان دادند، در شیراز استانداری 25 میلیون و شورای شهر 15 میلیون تومان به بازیکنان هدیه داد.، اما در تبریز کسی نفهمید که چه ساعتی از شهر بیرون رفتم تا عازم پارالمپیک شوم. فقط خانواده کنارم بود و کسی دیگر روحیه نمی‌داد.

* یعنی هیچ پاداش برایت در تبریز در نظر گرفته نشده است؟

مسئول تربیت بدنی گفته که یک میلیون تومان پاداش می‌دهد. واقعاً کار من در حد یک میلیون بود؟ متاسفانه مثل یک ورزشکار مدال‌آور در پارالمپیک با ما رفتار نمی‌کنند. خیلی تبعیض قائل هستند و بخشی از خداحافظی‌ام به همین مسئله برمی‌گردد. خیلی جاها می‌پرسند که چقدر درآمد دارم و واقعاً نمی‌توانم بگویم که هر ماه 120 هزار تومان می‌گیرم.

برایم درد خیلی بزرگی است. در اینچئون که افتادم و بازیکن چینی پایش را روی گردنم گذاشت و مهره‌ام جابه‌جا شد، هر روز برگه‌ای می‌نوشتند که دیگر حق ندارم بازی کنم، اما پاره می‌کردم. با چنین وضعیت آیا باید چهار سال یک بار تصویرم پخش شود؟ مسئولان استانم نمی‌دانند من چه کسی هستم. می‌روم تا این فضاها را نبینم و اذیت شوم. زور دارد که این قدر با المپیکی‌ها فاصله داریم. یک ورزشکار المپیکی با ماشین خودش به تمرین می‌رود، تغذیه و همه چیزش به راه است، اما من که نابینا هستم، باید برای تمرین کردن یک نفر را التماس کنم که کنارم باشد. آن موقع این‌طور مورد استقبال قرار بگیرم.

یکی از ورزشکاران المپیکی که اهل تبریز هم نیست، 120 میلیون در تبریز پاداش گرفت اما من که تبریزی‌ام نمی‌دانم باید چه کار کنم. بخش اصلی خدافظی‌ام همین بی‌توجهی است. زمانی که برمی‌گردم به استان و کسی توجه ندارد، چه باید بکنم؟

من یک سال و نیم که اردو بودم، هرچه می‌خواستم از دلم گرفتم. می‌دانید چرا؟ چون می‌خواستم مدال برای ایران بگیرم اما دوست نداشتم این قدر بی‌توجهی شود؟ به المپیکی‌ها همه چیز دادند، اما به ما چه چیزی رسید؟ من عید بعد از تحویل سال به سرعت به محل تمرین رفتم و آیا باید حالا چنین رفتار شود؟ در چنین شرایطی زورم به خودم می‌رسد که فقط خداحافظی کنم. یک هفته است که آمده‌ام اما هیچ‌کسی درِ خانه‌ام را نزده و حالم را هم نپرسیده است. مگر مسئولان تبریز از جیب خودشان می‌خواهند پول بدهند، مگر استان‌های دیگر چه کار می‌کنند؟



* ظاهر جذابی داری و این برای یک فرد نابینا کمی عجیب به نظر می‌رسد. این موضوع چقدر برایت اهمیت دارد؟

از بچگی دوست داشتم خوش تیپ باشم. قیافه‌ام خیلی برایم اهمیت دارم و دوست دارم آراسته باشم. البته خیلی خرج ظاهرم نمی‌کنم، فقط دوست دارم موهام بلند باشد. البته فکر می‌کنم یک هفته دیگر کوتاه کنم، چون برخی از مردم روی اعصابم می‌آیند و می‌گویند که موهایم را کوتاه کنم. خیلی‌ها می‌پرسند که چرا موهایم را بلند نگه می‌دارم. به هر حال شخصاً دوست دارم چهره‌ام اینگونه بماند.

در عرصه فوتبال، الساندرو دل‌پیرو و تیپش را دوست داشتم و از وقتی او را شناختم، دوست داشتم مثل او باشم.

* درباره حضورت در لیگ ترکیه هم صحبت کن.

من اولین لژیونر ایران هستم و در حال حاضر 4،5 ماه است که آنجا بازی می‌کنم و در تیم کایسری اسپور که در لیگ برتر فوتبال سوم است، توپ می‌زنم. همان تیم، تیم ما را تحت پوشش گرفته و اسپانسرش است. چقدر خوب است که ایرانی‌ها هم الگوبرداری کنند. فکر نمی‌کنم کل قرارداد و هزینه‌های یک تیم فوتبال نابینایان بیشتر از 200، 300 میلیون باشد. شاید نصفِ نصف قرارداد یک بازیکن نیمکت نشین در لیگ برتر فوتبال هم نباشد. در تبریز سه تیم تراکتورسازی، گسترش و ماشین سازی در لیگ برتر فوتبال هستند. به من که مسی می‌گویند، فعلا در کشوری بازی می‌کنم که در پارالمپیک پنجم شد. آیا این جای سوال ندارد؟

* تو و هم تیمی‌هایت چه تحصیلاتی دارید؟

من دانشجوی تربیت بدنی هستم. سایر بازیکنان هم تحصیلات عالی دارند. فقط یک نفر است که سوم دبیرستان درس می‌خواند.

* خداحافظی از فوتبال ملی در راستای دلیل خاصی بود؟

به دلایلی دیگر نمی‌خواهم در فوتبال ملی بازی کنم. خودم با پای خودم بروم، بهتر است. 23 مهر روی جهانی نابینایان است و طبق هماهنگی‌ها در آنجا خداحافظی خواهم کرد. قرار است بازی دوستانه تیم نابینایان با ستارگان فوتبال ایران باشد.



* اگر ازدواج کردی و صاحب فرزند شدی، آیا دوست داری فرزندت راه تو را ادامه بدهد؟

در ایران اجازه نمی‌دهم ورزش کند.

* در برخورد با معلولان چه صحبتی می‌کنی؟

آنها به من روحیه می‌دهند و مطمئن باشید از من بهتر هستند. اگر بها داده شود، آنها جواب خوبی خواهند داد. در واقع آنها باعث شدند به اینجا برسم.

* چه آرزویی داری؟

آرزویم این است که یک روز رهبرم را از نزدیک ببینم و دست ایشان را ببوسم.

©کلیه حقوق خبری و تصویری سایت متعلق به سایت فدراسیون نابینایان جمهوری اسلامی ایران می باشد.

arrow icon    arrow icon